امروز یکی از پرفشار ترین روزهای زندگیم بود!
برگشتم خونه و خوابیدم :
سرایدار آپارتمانمو نشون میده. دهنم باز مونده! چرا تیپ خونه مثل خونه های ایرونیه ؟ اصلا این که مال من نیست! از پله ها میاییم پایین بریم پارکینگو ببینیم. فکر میکنم پله ؟ پارکینگ به اندازه یه میدون مسابقات ماشین سواریه!ماشینا با سرعت زیاد دارن ویراژ میدن و پارک میکنن. با احتیاط پارکینگمو نشونم میده. نزدیک جاییه که ماشینا بیشترین سرعت رو دارن. دورو ورم هیچ پارکینگ دیگه ای نیست! من هنوز گیجم.
میاییم بیرون. یه آپارتمان 3-4 طبقس! فکر میکنم پس اون پارکینگ بسیار بزرگ چه ربطی به اینجا داره؟ حیاتش بسیار کوچیک در حد 10 متره که وسطش یه حوضه که توش یه فرشته بچه با 2 تا بال داره میشاشه. یه مرد موقر و جا افتاده با یه پیژامه خیلی گشاد سوار یه دوچرخه بچه گونه شده و داره دور حوض میچرخه. همون حالت هم داره با یه مردی که مبایل دستشه و به شدت تیپ بازاری داره بحث اقتصادی میکنه.اهمیتی به وجود من نمیدن. یه خانم جوونو زیبا از در میاد تو ، یه نگاهی بهم میندازه و میره دست مرد بازاریو عاشقانه میگیره و خودشو علاقمند به بحث اقتصادی با مرد پیژامه پوش نشون میده. میام بیرون که خیابون یانگو ببینم. خیلی عجیبه! این خونه تو یه کوچه تنگه! میام سر خیابون ، به نظر یه جاییه تو شرق تهران. کلیدای تو دستمو نیگا میکنم . میام که به سرایدار بگم اشتباه شده خونه من تو تورنتوه .
مرد پیژامه پوش دوچرخشو نگه میداره و بهم میخنده . مرد بازاری هم. زن جوون هم. سرایدار هم .
میخام حرف بزنم . نمیتونم .
بیدار میشم
برگشتم خونه و خوابیدم :
سرایدار آپارتمانمو نشون میده. دهنم باز مونده! چرا تیپ خونه مثل خونه های ایرونیه ؟ اصلا این که مال من نیست! از پله ها میاییم پایین بریم پارکینگو ببینیم. فکر میکنم پله ؟ پارکینگ به اندازه یه میدون مسابقات ماشین سواریه!ماشینا با سرعت زیاد دارن ویراژ میدن و پارک میکنن. با احتیاط پارکینگمو نشونم میده. نزدیک جاییه که ماشینا بیشترین سرعت رو دارن. دورو ورم هیچ پارکینگ دیگه ای نیست! من هنوز گیجم.
میاییم بیرون. یه آپارتمان 3-4 طبقس! فکر میکنم پس اون پارکینگ بسیار بزرگ چه ربطی به اینجا داره؟ حیاتش بسیار کوچیک در حد 10 متره که وسطش یه حوضه که توش یه فرشته بچه با 2 تا بال داره میشاشه. یه مرد موقر و جا افتاده با یه پیژامه خیلی گشاد سوار یه دوچرخه بچه گونه شده و داره دور حوض میچرخه. همون حالت هم داره با یه مردی که مبایل دستشه و به شدت تیپ بازاری داره بحث اقتصادی میکنه.اهمیتی به وجود من نمیدن. یه خانم جوونو زیبا از در میاد تو ، یه نگاهی بهم میندازه و میره دست مرد بازاریو عاشقانه میگیره و خودشو علاقمند به بحث اقتصادی با مرد پیژامه پوش نشون میده. میام بیرون که خیابون یانگو ببینم. خیلی عجیبه! این خونه تو یه کوچه تنگه! میام سر خیابون ، به نظر یه جاییه تو شرق تهران. کلیدای تو دستمو نیگا میکنم . میام که به سرایدار بگم اشتباه شده خونه من تو تورنتوه .
مرد پیژامه پوش دوچرخشو نگه میداره و بهم میخنده . مرد بازاری هم. زن جوون هم. سرایدار هم .
میخام حرف بزنم . نمیتونم .
بیدار میشم