از بچکی عاشق زندگی تو هتل بودم. اینکه تختت همیشه مرتب باشه ( کاری که زیاد بهش اهمیت نمیدم ) همیشه بوی خوبی بده، حمومت پر از شامپوهای کوچولوو و صابونای گووگوولی باشه پر از حوله های تمیز. حمومت برق بزنه و تا یه دوش میگیری و میری بیرون تا میایی دوباره همه چیز برگشته به وضع سابق و همهچی سر جاشه.
یا بعضی وقتا تو شهرستانها که میرفتم متل یا مسافرخونه! همه جوره برام لذت داشت. هم یه مسافرخونه با اتاق 4 تخته سرد که تنها امکاناتش یه پارچ آب با لیوان بود ( که اگه تو شمال بود حتما احساس میکردی بالش و پتوش هم خیسه! ) هم یه هتل 4 5 ستاره
از همه بهتر مسافرخونه های ایرانگردی بود بهترینش هم نایین. یه مهمون سرای بینهایت زیبا ، کار معماری که میدون آزادی رو هم معماری کرده بود. اگه نرفتید حتما برید
یکبار هم که شانس اینو داشتم که تو هتل قدیمی رامسر چند روزی بمونم و با سیستم قدیمی و بوی کهنگیش به خیال زمانی برم که افراد خیلی مهم مملکتی تو این اتاقا ساکن میشدن و منظره فوقالعاده ای رو میدیدن. و از بوی درختای بزرگ اکالیپتوس مست میشدن
حتی وقتایی که هیچ جایی گیرم نمیومد و مردم خوب هر منطقه اتاقی بهم اجاره میدادن و بهترین وسایل خابشونو که مال مهمون بود برام میذاشتن. صبح هم میدیدم که چه صبحانه اعیونی برام چیدن.
یاد سرعین افتادم 25 سال پیش یاد سبلان با عسل و سر شیر تابش و رود ارس با مغز گردوهای عالیش
یاد استخر هتل رامسر که تو پاییز برای خودمون اختصاصی کرده بودیم و کارمند هتل هم برامون عصرونه مخصوص میاورد کنار استخر
.
.
حالا هم که میرم حموم خونه خودم میبینم که همه چیز اونطوریه که دوست دارم. وان تمیز و تازه ، دوشی که با وسواس انتخاب کردم، شیر های قشنگ و حوله هایی که تمیز و مرتب آمادس ولی دلم نمیاد استفاده کنم! و بازم حوله قدیمیمو استفاده میکنم
چیزایی که بو های خوبی بدن و چند دقیقه ای فقط لذت ببرم.
یاد هتل هایی افتادم که برام رزرو میشد تو جاهای خوب دنیا، مجانی ولی اینقدر خسته میرسیدم بهش که رو تخت خوابم میبرد و نمیتونستم از امکاناتش استفاده کنم ولی مینوشتم رو آینه حموم که شامپو ها و صابونهای نصفه رو دور نندازین. من یکی دوز دیگه هم اینجا ساکنم و شاید خدمتکارا کللی تعجب میکردن!
.
.
ولی الان یه جوری شدم! یادم افتاد خیلی وقت پیش زمانیکه داشتیم هتل هما رو کار میکردیم تو اعیونی ترین سویت هاش مناظری رو میدیدم که حالمو بهم میزد. میدیدم مهمون های شب قبل کثافت کاری رو به حدش رسوندن و خدمتکارهای هتل فقط فحش میدن و تمیز میکنن! میگفتن اینجا هتل اومده ولی فرهنگش نیومده. عده ای که پول بی حساب دارند یکماه یکماه اتاقا رو اجاره میکنن و به گند میکشن. حتی بعضی وقتا مجبوریم رنگ بزنیم یا حمومو نو سازی کنیم!
یا میبینم تو اخبار که کسانی هستند که با تمام وجود کار میکنند ولی رفتن به یک حموم براشون آرزو و رویاست
اونوقت قدر داشته هامو بیشتر میدونم
و فکر میکنم حتما یکی خیلی دوستم داره که بهم لذت لذت بردن رو میده
دمش گرم
.
یا بعضی وقتا تو شهرستانها که میرفتم متل یا مسافرخونه! همه جوره برام لذت داشت. هم یه مسافرخونه با اتاق 4 تخته سرد که تنها امکاناتش یه پارچ آب با لیوان بود ( که اگه تو شمال بود حتما احساس میکردی بالش و پتوش هم خیسه! ) هم یه هتل 4 5 ستاره
از همه بهتر مسافرخونه های ایرانگردی بود بهترینش هم نایین. یه مهمون سرای بینهایت زیبا ، کار معماری که میدون آزادی رو هم معماری کرده بود. اگه نرفتید حتما برید
یکبار هم که شانس اینو داشتم که تو هتل قدیمی رامسر چند روزی بمونم و با سیستم قدیمی و بوی کهنگیش به خیال زمانی برم که افراد خیلی مهم مملکتی تو این اتاقا ساکن میشدن و منظره فوقالعاده ای رو میدیدن. و از بوی درختای بزرگ اکالیپتوس مست میشدن
حتی وقتایی که هیچ جایی گیرم نمیومد و مردم خوب هر منطقه اتاقی بهم اجاره میدادن و بهترین وسایل خابشونو که مال مهمون بود برام میذاشتن. صبح هم میدیدم که چه صبحانه اعیونی برام چیدن.
یاد سرعین افتادم 25 سال پیش یاد سبلان با عسل و سر شیر تابش و رود ارس با مغز گردوهای عالیش
یاد استخر هتل رامسر که تو پاییز برای خودمون اختصاصی کرده بودیم و کارمند هتل هم برامون عصرونه مخصوص میاورد کنار استخر
.
.
حالا هم که میرم حموم خونه خودم میبینم که همه چیز اونطوریه که دوست دارم. وان تمیز و تازه ، دوشی که با وسواس انتخاب کردم، شیر های قشنگ و حوله هایی که تمیز و مرتب آمادس ولی دلم نمیاد استفاده کنم! و بازم حوله قدیمیمو استفاده میکنم
چیزایی که بو های خوبی بدن و چند دقیقه ای فقط لذت ببرم.
یاد هتل هایی افتادم که برام رزرو میشد تو جاهای خوب دنیا، مجانی ولی اینقدر خسته میرسیدم بهش که رو تخت خوابم میبرد و نمیتونستم از امکاناتش استفاده کنم ولی مینوشتم رو آینه حموم که شامپو ها و صابونهای نصفه رو دور نندازین. من یکی دوز دیگه هم اینجا ساکنم و شاید خدمتکارا کللی تعجب میکردن!
.
.
ولی الان یه جوری شدم! یادم افتاد خیلی وقت پیش زمانیکه داشتیم هتل هما رو کار میکردیم تو اعیونی ترین سویت هاش مناظری رو میدیدم که حالمو بهم میزد. میدیدم مهمون های شب قبل کثافت کاری رو به حدش رسوندن و خدمتکارهای هتل فقط فحش میدن و تمیز میکنن! میگفتن اینجا هتل اومده ولی فرهنگش نیومده. عده ای که پول بی حساب دارند یکماه یکماه اتاقا رو اجاره میکنن و به گند میکشن. حتی بعضی وقتا مجبوریم رنگ بزنیم یا حمومو نو سازی کنیم!
یا میبینم تو اخبار که کسانی هستند که با تمام وجود کار میکنند ولی رفتن به یک حموم براشون آرزو و رویاست
اونوقت قدر داشته هامو بیشتر میدونم
و فکر میکنم حتما یکی خیلی دوستم داره که بهم لذت لذت بردن رو میده
دمش گرم
.
شرمنده مطلبتو نخوندم !
پاسخحذفدنبال خودم تو گوگل ميگشتم رسيدم به تو # جهت آشنايي
این که لذت بردن رو بلد باشی به نظرم یه هنر بزرگه. هر کسی هم ندارتش. مخصوصن این روزها این چیزها خیلی توی ذوق می زنه
پاسخحذفچه خوش به حالت بوده...من اونقسمت هتلو دوست دارم که در رو باز می کنی ساکتو می زاری و خودتو ولو می کنی رو تخت..انگار داری خودتو پرت می کنی روی یه تیکه ابر نرم:)
پاسخحذف25 سال پیشو یادت میاد؟..تو مگه چند سالته؟
البته واضح و مبرهن است و بر هیچکس پوشیده نیست که آقا گرگه اینجا ... اونجا ... همه جا
پاسخحذف--------------------------------------
شب گلک... ممنونم
من واقعا میتونم لذت ببرم حتی از شکلات خریدن برای سمورهایی که تا نزدیکم میان و میتونم مدت زیادی نگاهشون کنم یا از چایی نوشیدن تو یه پارک کنار یه برکه که کللی جوجه اردک میان دور و ورت ... یا ...
اینو میگن هنر راضی بودن از داشته ها
ولی بعضی وقتا متاسفانه زیادی به خودم گیر میدم که چرا فلان جایگاه رو ندارم و اینا
------------------------------------------
کنار پنجره : ممنون
راست میگی اغراق کردم! سرعین مال 21 سال پیشه. قبل از دیپلمم که رفتم شمال غرب
در مورد تخت گفتی... روز اولی که اینجا یه ست تخت کامل گرفتم و سرهمش کردم، هی دورخیز میکردم میپریدم روش! دونقطه دی