۱۳۸۹ دی ۱۰, جمعه

Love Actually








دوست داشتم اولین پست سال جدید رو با عشق شروع کنم. 
با دوستان جدید و قدیم لحظه سال جدید رو با هم بودیم و از لحظات خوبی که داشتیم لذت میبردیم.( بخصوص شراب ) 
نمیدونیم چرا ولی اون لحظه که به زور همسر یونانی امیر ، کلاه بوقی سرم گذاشته بودم و بوق میزدم ، دیدم که همه دوستان همو در آغوش گرفتن و بوسیدن. این بوسه ها رو دوست داشتم. نشستم و فکر میکردمو مینوشیدم. به سالی که گذشت. به هر لحظه سال پیش.بعد از لحظه تحویل ،  بیشتریا ساکت بودن و معلوم بود فکر میکنن به سالی که گذشت. منم فکر میکردم...
از تحویل سال پیش که برای سفر به مونترال تو مترو بودم و یهو وایسادو همه شروع کردن جیغ زدن که الان تحویل میشه و ما میخاییم تو میدون شهرداری باشیم نه تو مترو... تا لحظاتی که دوست داشتم و  ... تا پروژه هایی که اومد و منو خوشحال کرد و ... تا ... تا...
امیدوارم سال جدید برام و برای همه سال خوبی باشه و یه چیزو فراموش نکنیم...

دوست داشته باشیم و اجازه بدیم دوستمون داشته باشند 
که معنای زندگی نه کار نه پول نه قدرت و نه هیچ چیز دیگه ای ست 

از کوچکترین لحظات استفاده کنیم برای عشق ورزیدن که معلوم نیست لحظه بیشتری مونده باشه


پ.ن. عنوان پست نام فیلمیه زیبا به هنر نمایی هنرپیشه های محبوبم. یکی از فیلما ییه که اشکمو درمیاره



۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

آخرین پست 2010

این پست واسه اینه که آخر سالی خالی باشه شگون! نداره. 
 

 
هیچوقت فکرشو نمیکردم فرش و گبه خونرو بخام از آیکیا بخرم!!!  


آن وارد  تاپ مدل جدید آمریکا ... چند روز پیش مصاحبشو دیدم تو تی وی و اینجا نشون میده که چه میکنه این فتو شاپ!!! هیچ شباهتی با واقعیت نداره! باید برم فتوشاپمو قوی کنم ... دو نقطه ... دی


 همین!



۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

پ.ن. بای بای 2010. سالی که باهات حال نکردم.





پ.ن.1 : اعتقاد دارم اروپایی ها موسیقی آمریکایی رو خیلی بهتر از خود آمریکاییها میشناسن. نمونش Caro Emerald هست که وقتی میخونه از ته دله و سبک جاز رو که زیاد ازش خوشم نمیاد لذت بخش میکنه. اگه به یوتوب دسترسی دارین اینا شو ببینین:
Back it up و The other Woman که موسیقیش واقعا زیباست.



پ.ن.2 : طبق معمول ما برنامه ریزی کردیم و نشد! میخواستم برای اولین بار با ماشین خودم برم اونور مرز و نیویورک رو ببینم که توفان برف اومده و گفتن همه تو خونه بمونن! تازه بد ترم میشه! حالا تورونتو! آآآآفتاب هااااا !
منم که پر رو پر رو!
امیدوارم این چند روز باقیمونده بتونم یه برنامه دیگه جور کنم

پ.ن.4 : هنوز نسکافه نستله از همه کافی های دیگه برام با مزه تره

پ.ن.5 : این یک ماهه اینقدرفیلمای خوب دیدم که خوشحالم. دوستی دارم که میتونم بگم خداوند فیلمه. بنا به شغلش حتی نقد های مربوط به فیلمها رو میخونه و برام توضیح میده. میدونه از چی خوشم میاد و با اینکه خودش خوشش نمیاد بازم برام اطلاعات جمع میکنه و بهم میگه چه فیلمایی رو ببینم. ( تو یه پست جدا توضیح میدم ) همه موسیقی های فیلم ویکی کریستینا رو گرفتم وگوش کردم (من شیفته این فیلمم). یکی از آهنگ ها که مال پاکو د لوچیا هست منو میبره به سالهای دور. زمانی که با سبک فلامنکو هیچ آشنایی نداشتم و وقتی میرفتم خونه خانمی که به عنوان معلم بهش ریاضی درس بدم، بعد از درس چند تا آهنگ تو این سبک با گیتار میزد. نکته جالب این بود که این خانم فقط 17 سالش بود و خودش استاد چند نفر دیگه بود! حیف که زده شد و موسیقی رو گذاشت کنار

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

گرگ ها و آدمها



اعتقادی به اینکه چه ظرفی مال چه کاریه ندارم. بعضی وقتا دوست دارم چایی رو توی گیلاس شراب بنوشم! یا هات شکلات رو تو کاسه!

ولی معتقدم ظرف باید تمیز و از جنس خیلی خوبی باشه. از ظرفای یبار مصرف متنفرم ( بجز بودن در مسافرت)

تا حد امکان چینی رو ترجیح میدم و تو کافی فروشی هم میخام که تو ماگ برام بریزن. این شانس رو داشتم که 2 سه سالی تو کارخونه تولید چینی و کاشی کار کنم تا کیفیت رو بهتر بفهمم. گرچه وقتی بهم از تولید خودشون به عنوان کادو میدادن یراست هدیه میکردم به خانمی که کمک دست مادرم بود و این چیزا خیلی خوشحالش میکرد.

اعتقادی به قیمت اجناس ندارم و وقتی ظرف یا پارچه ای رو تو دستم میگیرم احساسم بهم میگه اونو بخرم یا نه!
از بعضی ظروف آشپزخونه آیکیا خوشم میاد، از بیشتر لباسای تامی - هیلفیگر ، تقریبا همه کفشای تیمبرلند ، ....

البته خیلی چیزا اصلان ارزش لمس کردن هم ندارن .... ( و بعضی چیزا اینقدر محترمن که باید خیلی با احتیاط لمس کرد )
.

.

ارزش ها چیزایی هستند که ما به اجناس و افراد میدیم. اونها میتونن مارو از ارزشی که بهشون دادیم پشیمون کنن یا شرمنده!

در مورد من البته تقریبا همه ارزش گذاری هام برای اجناس درست بوده و متاسفانه اکثر ارزش گذاری هام در مورد افراد اشتباه!

دلیلش کاملا برام واضحه :
من افراد رو همون اول مورد قضاوت قرار نمیدم. اعتقاد دارم همه خوبن و قابل اعتماد. لازم ندارم " لمس" کنم تا کیفیت بیاد دستم. "انسان" بودن برام ارزش داره و هر کمکی از دستم بر بیاد براشون انجام میدم. تا حد امکان هدیه با ارزشی براشون میگیرم و ارتباطم رو باهاشون با احترام بالا نگه میدارم. بارها گول خوردم و دورم زدن. بارها ... ولی اعتقاد دارم برای قضاوت باید دوستانی رو ببینم که با هم موندیم و تو شرایط سخت کمک هم بودیم. شرایط سختی که مستقل ترین آدما هم به کمک هم احتیاج دارن. اینه که واقعا خوشحالم میکنه و مغرور از داشتن این جور دوستا.

حتی اگه اشتباهی ببینم فورا میبخشم چون هرکسی اشتباه میکنه ولی " انسانها" خودشون دوست دارن ارزششون رو بیارن پایین . از اونجایی که "دوست" بودن با افراد کم کیفیت برام مثل کاپوچینو خوردن تو "گلدون شکسته" میمونه ترجیح میدم این افراد رو کلا حذف کنم

اعتقاد دارم بعضی افراد به سطحی که خودشونم نمیدونن "عادت " کردن و نمیتونن "احترام" رو دایجست! کنن. ( حضم؟ هذم؟ حضم؟ ... از دست این زبون عربی تو فارسی که اسم منم کرده کسری! بجای کسرا )

...

..

.


این قصه ادامه دارد...

Big Wolf & Little Wolf is a touching story of friendship between a big wolf and a little blue wolf who moves into the neighborhood. Big Wolf is accustomed to being the biggest wolf in the woods, and also quite set in his solitary ways. He feels threatened by the small new wolf who wants to befriend him. When Little Wolf disappears for the winter, Big Wolf realizes "a little one, indeed a very little one, had taken up space in his heart


پ.ن. برای دیدن عکسا همونطور که آیسبرگ گفت از ف.ی . L . تر ( زبونم لال! ) ش. Kن استفاده کنید
. تن کی یو!

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

نوا


زمان : چند شب پیش
مکان : نوا کلاب

من: حالم گرفته. الکی. الکیه الکی که نه . میدونم چمه. باید فوری درمان بشه. میرم جایی که خاطرات خوبی دارم. هیچوقت تنها نرفتم و واسه شام هم نرفتم.
.
.
های.... رزرو کردین؟
من: چیو؟
اونا: میز شام
من: نه! ( یه نگاه به هم میندازن و خیلی ناراحت حاکی از تالم شدیدشونه میگن : ااوه ه ه ساری! )
همیشه دعوت بودم و به این چیزا توجه نکرده بودم
مطمئنم با یه 10 دلاری مشکل حل میشه ولی بیخیال. جایی که پره رستورانه میرم.
دوست ندارم با ناراحتی شام بخورم. پس میرم فروشگاهی که تا صبح بازه قدم بزنم تا یادم بره. فوری یادم میره. یه پیانو میبینم و به یاد روزی روزگاری یه حال کوچولو ...
ساعت میشه 11شب
دینگ: کی این موقع زنگیده؟ ای وای ..
من: سلام
اون : سلام ( شدیییید ناراحت میزنه! )
من: ...
اون: ...
...
من: چی شده؟ گند زدی؟
اون: میشه ببینمت؟ به هم زدیم!
من: ( با شیکم گشنه اصلا حوصله ندارم.اصلا توو موود نیستم. مطمئنم هستم فرداش باز میشن عشاق ملکوتی! ) دارم میرم نوا
اون: اوکی . اومدم ( من که تصمیم داشتم یکم رقص ملت الکی خوشو ببینم و آبجویی یزنم حالا باید چیز ناله گوش کنم. فکر میکنم هرچی باشه از اینکه از این حالت دربیام بهتره! )
....
من: تو این سرما با دامن اومدی؟؟؟
اون: آره دیگه! اومدم کلی برقصم! ( فکر میکنم چقدر خانوما ریلکسن! فوری رفته خونه و لباس عوض کرده و به خودش رسیده و اومده برقصه. بمیرم براش که اینقدر ناراحته )
من: چی میخوری؟
اون: کرونا
( در این زمان بود که من بزرگترین اشتباه رو کردم:
من: یه کرونا با یه گینس ( هرچی فکر میکنم که چرا؟ نمیدونم! برای اولین بار گینس! )
نمیدونم یارو منو خیلی اینکاره دید یا چی؟ واسه اون یه لیوان یبار مصرف کوچولو کرونا لایت ، واسه من یه لیوان نیم لیتری از یه مایع قهوه ای غلیظ بدون کف که گویا بهش میگن خود خود آبجو!
تو مایه حرف و اینا که من زدم برم یکم رقص ببینم که یهو همه ساکت شدن! تلویزیون های شونصد اینچی اطراف ، مسابقه دو نفرو پخش میکردن که میخواستن بزنن چشم و چال همو درارن. کاشف به عمل اومد که یکی از آمریکاس یکی از کانادا و مسابقه فیناله

سیستم کامل شد:
یه مایع افتضاح که بزور قورت میدم + ناله طرف + 2 تا بوکسور که صورت همو خوشکل میکنن - رقص - غذا
ولی یه خوبی داشت:
ناراحتی خودمو یادم رفت!
.
پ.ن. وقتی با کسی هستین ، هیچوقت چیزی رو برای اولین بار تجربه نکنین
پ.ن. پانوشت قبلی اشتباهه! مگه میشه؟
پ.ن. وقتی با کسی هستین ، هیچوقت غذایی رو برای اولین بار سفارش ندین ( آها! )
پ.ن. عکس بردار خودمم ولی قدیمیه

۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه

آخرین آیه بعلاوه 1




با کسی که " نمیداند " دوستی نکن


۱۳۸۹ آذر ۱۵, دوشنبه

جمله - فیلم




نمیدونم چی میخام ولی میدونم چی نمیخام


به نقل از کریستینا... وودی آلن